گفتگو با صادق سلام
|
در گفتگو با صادق سلام
از عنوان كتاب، (فرانسه و مسلمانانش) چه قصد و هدفي داشته ايد؟عنوان كتاب من (فرانسه و مسلمانانش) است ؛ يعني من جنبه مشخصي از تاريخ اسلام معاصر و فرانسه را با هم يكجا مطالعه كرده ام. من به عكس برخي پژوهش گران كه عادت داشته اند، در طول ربع قرن گذشته، مطالعات اسلامي را سياسي كنند، به آنچه در افغانستان، مصر، چچن و...، رخ مي دهد، پرداخته ام. برخي آنان چندين جلد كتاب منتشركرده اند و نام آن را بررسي اوضاع مسلمانان فرانسه نهاده اند؛ ولي تنها به حركت هاي بنيادگرا و تندرو پرداخته اند؛ اما من كوشيده ام، تا به اين پرسش پاسخ دهم كه فرانسه با مسلمانان كه نه گرايش به جنبش اخوان المسلمين دارند، نه به جريان وهابي و نه جنبش سلفي و تنها خواهان برخورداري از حقوق شهروندي و اجراي اصل برابري بر پيروان دين اسلام هستند، چگونه رفتار كرده است؟
شما مورخ تاريخ اسلام در فرانسه هستيد؛ تاريخي كه بيش از دو قرن، امتدادي مستمر وبي گسست داشته است. اين امر چگونه رخ داده است ؟آنچه پيرامون موضوع اسلام در فرانسه منتشر مي شود، غالبٹ برجنبش هاي تندرو و دهشت افكن تمركز مي كنند. اين گزينه ها به لحاظعلمي قابل انتقاد هستند. بهترين راه براي جبران اين نقص، بررسي موضوع از زاويه تاريخي است. اين كار با توجه به قدمت بيشين روابطمستقيم ميان فرانسويان و مسلمانان كه به زمان حمله ناپلئون بناپارت، به مصر مي رسد، كاملا ممكن است. گذشته از اين، ده ها هزار مسلمان، پس از اخراج از اسپانيا، از سال 1609 به بعد، در فرانسه مستقر شدند.
شخصيت ژنرال ژاك عبد الله مينو، شخصيتي پرسش برانگيز است ! وي نسبت به اسلام چه موضعي داشته است ؟حمله ناپلئون بناپارت به مصر، آغاز دوره تاريخي تازه اي در تاريخ اسلام بوده است، زيرا بسياري مسلمانان، از اين دوره، به مطالعه چگونگي پذيرش ابعادي از مدرنيته اروپايي پرداختند؛ همزمان شمارفرانسوياني كه به مطالعه اسلام اهتمام يافتند، رو به فزوني نهاد. اين اهتمام در برخي اينان، از حوزه فكري و تاريخى، به حوزه معنوي وعقيدتي كشيده شده و در نتيجه، از همين زمان، يعني زمان حمله ناپلئون به مصر، شمار زيادي از فرانسويان، به اسلام روي آوردند ومسلمان شدند. پرآوازه ترين اين تازه مسلمانان فرانسوى، ژنرال ژاك عبد الله مينو است كه پس از مسلمان شدن به جاي كليبر، فرماندهي ارتش فرانسه را در مصر برعهده داشت. عبدالله مينو، با زني مسلمان به نام لاله زبيده ازدواج كرد و از او صاحب فرزندي شد كه نام او را علي گذاشت. ناپلئون بناپارت، پس از درگذشت ژنرال عبد الله مينو، به همسر و فرزندش كه پس از بازگشت وي از مصر، همراه او در ايتاليا ساكن شده بودند، توجه اي ويژه داشت. لاله زبيده پس از سالهاي طولاني كه در پاريس سكونت كرد، پس از مرگ، در قبرستان پدر لاشاز دفن شد. وي همواره پوشش اسلامي خود را (حجاب سياه رنگ ) حفظ كرد و اين يعني سياست بر گرايش هاي دروني افراد حاكم نيست.
مجله (اسلام فرانسه) كه از يك قرن پيش در فرانسه منتشر مي شد، منبعي براي آنچه پيرامون اسلام نوشته مي شود، به شمار مي آمد؛ اگر ممكن است درباره اين مجله و نقش آن در فرانسه سخن بگوييد؟مجله اسلام، در سال 1895 شروع به كار كرد. در آن زمان مؤسسه كاستون دوجاريك، اهميت قضاياي اسلامي را در تأمين منافع عاليه فرانسه احساس كرده بود. وي مشوق جهت دهي مطالعات اسلامي براي بهبود روابط فرانسه با مسلمانانش بود و اين مجله، مقامات فرانسوي راترغيب كرد، تا مجتمعي مسكوني اسلامي در پاريس تأسيس كند تافرانسه در صدر كشورهايي باشد كه به نوزايي مسلمانان كمك مي كنند. دوجاريك، از شرق شناساني كه در توصيف جنبش هاي اسلامي سياسي يا نظامي به دهشت افكنى، راه مبالغه مي پيمودند، انتقاد مي كرد. آنان ازپس اين توصيف و تصويرها انگيزه هاي مالي داشتند؛ اما دوجاريك آنهارا به بهبود روابطشان با مسلمانان و كمك به رشد اجتماعي و علمي اشان و اعطاي حقوق كامل شهروندي به آنان فرا مي خواند. وي پيش بيني مي كرد كه اگر به نصيحت هايش عمل نشود، جنبش هاي ضداستعماري ظهور خواهند كرد. اين مجله ستون هايش را به روي متفكران مسلمان گشود؛ متفكراني چون سعيد حليم از عثمانى، قاسم امين از مصر، مصطفي كمال ابن خوجه از الجزاير و نويسنده كتاب (الاكتراث في حقوق الاناث)منتشرشده در سال 1895 كه قاسم امين نيز در تأليف كتاب مشهورش (تحريرالمرأه)، از آن متأثر بوده است. اين متفكران مسلمان، در مجله الاسلام مطلب مي نوشتند. اين مجله به مدت ده سال، در زمينه مطالعات اسلامي و به طورمشخص، تعيين خط مشي سياست فرانسه در تعامل با اسلام، به گونه اي متفاوت با سياست دوران استعمار، فعال بوده است، زيرا اين مجله، گفت و گوي ميان فرهنگ ها و اديان و تمدن ها را كه امروز نيزهمچنان موضوعي شايسته اهتمام است، تشويق مي كرد. امروزه نيزبحران هايي مشابه بحران هايي كه دوجاريك و همكارانش مانندلاميراس را به مطالعه اسلام و مسلمانان واداشت، طرح مي شود.
نظريه ارنست رنان درباره اسلام و ميزان بازتاب آن را بر آنچه درباره اسلام در فرانسه نوشته مي شود، چگونه ارزيابي مي كنيد؟ارنست رنان، موضعي منفي و به غايت كينه توزانه در برابر اسلام داشت، زيرا وي اوضاع ناگوار مسلمانان را مبناي تحليل خود از اسلام قرارد داده بود. او اين اوضاع را با آموزه اي دين اسلام در آميخت و چندين نسل از روشنفكران و تحصيل كردگان فرانسوي را تحت تأثير اين نگره نادرست خود قرار داد كه هنوز نيز تأثيرات و رسوبات آن برجاست. با اين حال، جريان اثبات گرا و پيروان اگوست كنت، با ارنست رنان، برسر نوع نگاهي كه به اسلام داشت، مخالف بودند؛ اگر چه وي به دليل خروج از حوزه الهيات و نقد كليسا سرخوش بود، چنان كه لوازي هم ازحوزه الهيات خارج شد. شارل مسمر به گونه اي قوي و با چندين استدلال فلسفي و تاريخى، به اتهاماتي كه ارنست رنان در سال 1883 در جريان نزاع با سيد جمال الدين، در پاريس به اسلام وارد كرده بود، پاسخ گفته است. مسمر به نوزايي اسلام و توانايي مسلمانان در حوزه علوم جديدايمان و اعتقاد داشت.
چرا اسلام به رغم اينكه دومين رتبه را در تركيب جمعيتي به لحاظ ديني دارد، درجامعه فرانسوي حاشيه نشين مانده است ؟اسلام به دليل آنكه جامعه فرانسوي از زمان هاي دور و طي ده ها سال، آن را عنصري بيگانه تلقي مي كردند، در حاشيه مانده است. اگر چه آمارهايي كه در آغاز دهه نود قرن بيستم به دست آمد، نشان مي دهد كه دين اسلام به لحاظ جمعيتى، رتبه دوم را در فرانسه داراست. شايدذهنيت هايي كه از جنگ هاي آزادي بخش الجزاير در حافظه ها بر جاي نهاده است، مسئولان فرانسوي را واداشته است، تا به اين واقعيت جديداعتراف نكنند. آنان ترجيح مي دهند كه شوك ها و صدمات رواني ناشي ازآن جنگ را به بوته فراموشي بسپارند.
با توجه به قوانين سال 1905 كه متضمن آزادي عبادت و آزادي فردي و مشوق سكولاريسم است، مسئولان فرانسوي چگونه مي توانند، رفتار كنوني خود را با اسلام توجيه كنند؟بند 43 قانون 1905 كه ميان دين و دولت جدايي مي افكند، بر اجراي اين اصل در الجزاير كه در آن زمان، بخشي از خاك فرانسه بود، تصريح دارد؛ اما نيروهاي استعمارگر، جمهوري فرانسه را به عدم اجراي اين نص بنيادين سكولاريسم، نسبت به دين اسلام مجبور كردند، زيرا استعماربيم آن داشت كه اسلام مستقل از دولت، به رشد و بالندگي اش ادامه دهد؛از اين رو ترجيح داد تا سلطه قدرت سكولار بر اين دين تداوم داشته باشد. اين رفتار دوگانه و تبعيض آميز، سيل انتقادات مسلمانان را به سوي سكولاريسم استعماري فرانسه روانه كرد؛ گويي اين بيت از بصيري زبان حال آنان بود كه مي گويد: (استغفرالله من قال بلا عمل)؛ از سخن بي عمل، از خدا طلب آمرزش مي كنم.
ژنرال ليوتى دورا، نقشي پيچيده را ايفا كرد. با توجه به اينكه وي موضعي مخالف نسبت به تأسيس مسجد بزرگ پاريس داشت، موضع حقيقي او نسبت به اسلام در فرانسه چه بود؟ليوتى دورا قصد داشت شيخ يوسف را به امام مسجد بگمارد؛ اما دولت فرانسه با اين پيشنهاد كه به توسعه نفوذ فرانسه و خود وي مي انجاميد كه شيخ يوسف را جهت مي داد، موافقت نكرد؛ از اين رو وي چندان رغبتي به افتتاح مسجد يا دانشكده اي اسلامي در پاريس نشان نداد؛ اما درمقايسه با كشورهاي ديگر، مانند انگلستان و آلمان كه در آن جا، در اواخرقرن نوزدهم، مساجد بزرگي بنا نهاده شد، در اواخر جنگ جهاني اول درپاريس، تأسيس مسجدي برنامه ريزي شد. ليوتى با پروژه مركز مطالعات اسلامي مخالفت ورزيد، زيرا سياستش در مغرب، مبتني بر هم پيماني با جريان هاي ديني محافظه كار و كم ارتباط با حوادث و اتفاقات جهان اسلام و جهان پيرامون بود. ليوتى تنهااجازه افتتاح يك مسجد را داد و گفت: (بله، افتتاح مسجد را تأييدمي كنم، زيرا مراقبت از آن آسان است). ليوتى، شيوه هاي استعماري داشت و براي ترويج و تعميق جهل درمستعمرات سرمايه گذاري مي كرد؛ اگر چه برخي سخنانش، همچنان فريبنده است و برخي مورخان، با استناد به همين سخنان، مي كوشند اورا در صف مناديان پايان استعمار قرار دهند.
لطفا در باره آن بخش از قوانين سال 1907 كه به مسلمانان اختصاص دارد، براي ماتوضيح دهيد.آيين نامه سال 1907، به اجراي قانون سال 1905 درباره اسلام وپيروان آن تأكيد مي كند؛ اما اداره امور داخلي در دولت، اجراي اين قانون را به مدت ده سال به تأخير انداخت و به جاي اجراي آن در موعد وعده داده شده در پايان اين دوره انتقالى، مقامات نظامي و سياسى، در سال 1917 م، انجمن (احباس الحرمين الشريفين) را براي اهداف غير ديني تشكيل دادند. زماني كه اين انجمن در سال 1920 م، به تأسيس مسجدپاريس مكلف شد، جريان صدور (اسلام الجزايري) به فرانسه و در قلب پاريس راه افتاد و (اسلام الجزايري)، نتيجه عدم اجراي قوانين جمهوري بر دين اسلام بود و اين جريان به زوال حركت اصلاحي دوستدار اسلام انجاميد كه مي كوشيد، پژوهشكده اسلامي پاريس رانماد گسست از تعاملات زورگويانه و ستم ورزانه نسبت به اسلام ومسلمانان قرار دهد.
آيا شما معتقديد كه سرنوشت اسلام در فرانسه، از سال 1830 م، به بعد، به طورمستقيم، با تحولات و حوادث الجزاير مرتبط بوده است ؟در حقيقت در سپتامبر سال 1830، اوقاف الجزاير، از سوي ارتش، به نفع افراد مسن كه ادعاي توليت آن را مي كردند، غصب شد و اين خلاف معاهده دوبورمون بود كه بر احترام به دين اسلام، تصريح مي كرد. سپس هيأتي وابسته به وزارت جنگ، براي سر و سامان دادن به امور مساجددولتي تشكيل شد. اين هيأت همچنين، بر امر حج گزاري مسلمانان فرانسوى، نظارت مي كرد و كساني را كه تشخيص مي دادند، از رفتن به حج منع مي كردند. اين وضع شاتليه، عرب شناس صاحب كرسي مطالعات اسلامي در كالج ذي فرانس را به انتقاد از آنچه (اسلام ساخته وپرداخته و رواج يافته فرانسه در الجزاير< مي خواند، واداشت. وي هم چنين به انتقاد از عدم اجراي قانون 1905 درباره اسلام، به بهانه اين وضعيت خاص پرداخت. انحراف از پروژه نخست، مربوط به مركزمطالعات اسلامي در پاريس، به تثبيت اين گونه رفتارهاي (اضطراري انديش) در دل پايتخت فرانسه انجاميد و هنوز نيز اسلام در فرانسه، ازباز تاب اين انحراف رنج مي برد.
طرح بناي مسجد پاريس چگونه شكل گرفت و هدف از بناي آن چه بود؟در سال 1895 هيأتي براي بناي مسجد پاريس شكل گرفت. سلطان عبد الحميد عثماني پانصد هزار فرانك براي حمايت از اين پروژه كه مخالفت هاي فراواني را برانگيخته بود، اختصاص داد. رهبران جنبش اثبات گرا كه از سال 1985، به جمع آوري كمك هاي داوطلبانه براي اين پروژه اقدام كرده بودند، اين پروژه را دنبال كردند. عبد الحق كريستيان چرويس بيشترين تلاش را در دفاع از اين پروژه مبذول كرد. اين فيلسوف بزرگ، از پيروان مكتب علمي اگوست كنت بود كه پيش ازرياست بر انجمن برادران اسلام كه در سال 1907 م، از سوي جمعي ازنخبگان مسلمان شكل گرفته بود، مسلمان شدنش را اعلام كرده بود. اسلام به لطف نشاط، تلاش، پويايي و سرزندگي اين نخبگان كه از تأييدشماري از فرانسوي هاي منصف برخوردار بودند، درخششي شگرف درپاريس يافته بود؛ اما اين پروژه زماني كه كار اين نخبگان روشنفكر به دست مارشال ليوتى و برخي دنباله روان او، مانند ژنرال گورو كه عامل قتل هزاران سوري بود افتاد، رو به افول نهاد و اين نظاميان، پروژه مركزمطالعات اسلامي را به شكست كشاندند و آن نخبگان مصلح به نفع بوروكراسي ديني ضد انديشه و ضد اجتهاد كنار نهاده شدند.
كسي كه مي خواهد مسئوليت مسجد پاريس را بر عهده گيرد، بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟اگر مركز مطالعات يا پژوهشكده وجود واقعي داشت، در آن صورت توقع بود كه رئيس آن، از توانايي هايي مشابه توانايي هاي رئيس مركزمطالعات كاتوليك يا رئيس مركز مطالعات پروتستان برخوردار باشد؛ امانبود پژوهش و تدريس واقعي چنين منصبي را تابع معيارهاي ديگر كه صبغه سياسي و ايدئولوژيك و ديپلماتيك و فني دارند، قرار داده است.
شما در كتاب خود (فرانسه و مسلمانانش ) مي گوييد كه اوضاع دردناك مسلمانان درحوادث يازدهم سپتامبر ريشه ندارد، بلكه به پيش از آن باز مي گردد. مقصود شما از اين سخن چيست ؟عدم اجراي قانون 1905 نسبت به دين اسلام و مانع تراشي بر سر پروژه مركز مطالعات اسلامي در سال 1920 و ردپيشنهادهاي شرق شناس بزرگ فرانسوي ماسينيون براي احياي اين مركز مطالعات در سال 1947، همگي سوابقي منفي است كه تفسير كننده دشواري هايي است كه مانع عادي سازي روابط ميان دولت سكولار و اسلام شده است. اين امر نشانه وجود نيروهاي مخالف خوان و مانع تراشي بر سر اجراي اصل برابري درباره اسلام و مسلمانان است. اين نيروها، زماني كه نخست وزيرسوسياليست جوموليه در سال 1957 به خود اجازه تعيين رفيق هم حزبي اش حمزه بوبكر، به رياست مسجد پاريس را داد، قدرت خود رااثبات كردند. هيأت دولت اين اقدام را توهين به قوانين سكولاريسم دانست و محكوم كرد ولي آن كس كه از اين دخالت نامشروع در امورديني بهره جسته بود، مدت بيست و پنج سال بر مسجد پاريس توليت داشت. اين حادثه خطرناك، نشانه آن است كه رابطه سكولاريسم با اسلام، تابع قانون نيست و آثار منفي اين اقدامات در جامعه سياسي پيش ازحادثه يازدهم سپتامبر و حتي پيش از انقلاب اسلامي ايران، كاملا قابل مشاهده بود.
در كتابتان از كساني با عنوان (متخصصان جديد اسلام) نام برده اند، آيا منظورتان كساني هستندكه به مطالعه ابعاد وهمي مي پردازند؟سياسي شدن مطالعات اسلامي پس از پيروزي انقلاب اسلامي درايران موجب شد تا متخصصان علوم سياسي اين موضوع را انحصاري كنند و با به كارگيري ترس از جنبش هاي بنيادگرا و تروريستى، بر افكارعمومي تأثير بگذارند؛ اما مطالعه موضوع از زاويه تاريخى، بسياري اوهام را مي زدايد و دولت را نسبت به مسئوليت هاي سكولاريستي اش كه آن را در قبال اسلام به فراموشي سپرده است، ياد آوري كند. بسيار دشوار است كه جريان اتهام به اكثريت مسلمانان به هدف فراموش كردن خطاهاي جريان سكولار ادامه يابد؛ جرياني كه هيچ گاه نپذيرفته است كه در انصاف با اسلام رويا رو شود. بايد ـ چنان كه ماركسيست هم مي گويند ـ بر حقايق عيني و واقعي تمركز كرد تا ابعادغير عقلاني و وهمي بحران مطالعات اسلامي در پايان عهد استعماري ريشه دارد. مطالعه اسلام مقتضي تعامل با عادات ملت و توده مردم مسلمان به هدف درك تحولات جامعه اسلامي و پيوند دادن آن باجنبش تمدن اسلامي در دراز مدت است. متخصصان علوم سياسي دراين بعد زياده روي مي كنند و ابعاد علمي آن را فراموش مي كنند، زيرا به همراهي با سياست هاي امنيتي اتخاذ شده در برابر مسلمانان اكتفامي كنند؛ اما از راه رسيدن نسلي ديگر از جوانان روشنفكر مسلمان درآينده، ناگزير اين وضع دردناك را عوض خواهد كرد. اين نسل جديدمي تواند، به عالمان و شرق شناسان بزرگ، مانند ماسينيون و كربن وژاك بورك كه ميراث ارجمندي را در اسلام شناسي به زبان فرانسوي برجاي نهاده اند، اقتدا كند.
نظر شما درباره هيأت ها و انجمن هايي كه امروزه در فرانسه، مسلمانان را نمايندگي مي كنند چيست ؟شوراي فرانسوي ديانت اسلام مي كوشد، گروهي از سخنرانان وخطباي مسلمان را كه دولت فرانسه بر حسب مقتضيات اخلاقي و فكري بر آمده از ميراث اسلامي برگزيده است، گردهم آورد. اگر دولت واقعٹمي خواهد، گروهي را سامان دهد كه حقيقتٹ نماينده مسلمانان هستند، بايد مشوق كساني باشد كه مي توانند، قدرتي ديني پديد آورند كه باعلماي الازهر و زيتونه و قرويين و نجف و چه بسا جامعه الامير درقسنطينه تعامل برقرار كنند. چنين هيأتي موظف خواهد بود، با ارائه راه حل هايي براي مشكلات، به ويژه تأمين مالي مساجد و گشودن ابواب اجتهاد، مشروعيت خود را تثبيت كند؛ طبيعي است كه بحث اجتهادورزي چندان باب طبع كساني كه پيروي از اسلام رسمي (سنتي ) راپذيرفته اند، نيست.
گذشته از هيأت هاي نمايندگي مسلمانان كه از آن سخن گفتيد، نظر شما درباره انجمن هاي فعال اسلامي چيست ؟اين انجمن ها نقشي مثبت در سامان بخشيدن به زندگي ديني داشته اند، زيرا مسلمانان فرانسه، چشم انتظار تلاش هاي بيشتر درعرصه هاي فكري هستند. اين امر مقتضي توزيع نقش هاست. مي دانيم كه خلافت بغداد، ميان مسجد و مدرسه فاصله افكند و دولت سكولار بايد، براي آموزش آزاد اسلامي كمك هاي مالي ارائه كند، چنان كه به ديگر اديان چنين كمك هايي مي كند. مسلمانان بايد ثابت كنند كه اسلام مي تواند با ديگر جريان ها، در حل بحران هاي معنوي مشاركت كند و در دايره تنگ ايدئولوژى، محصور نماند. منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - 1386 - شماره 211 |